کد مطلب:129802 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:150

در مجلس ابن زیاد
صاحب كتاب ریاض الاحزان به نقل از یك شاهد عینی می نویسد: هنگامی كه سرها را از روی نیزه برمی داشتند و بر در دارالاماره می گذاشتند، لبهای حسین (ع) حركت می كرد و این آیه ی شریفه را قرائت می فرمود: «و لا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون» [1] (گمان مبرید كه خداوند از آنچه كافران می كنند غافل است).

ابن عساكر به نقل از ابوغالب می نویسد: دربان ابن زیاد برایم نقل كرد كه چون سر


حسین (ع) را آوردند و در مقابل ابن زیاد گذاشتند، دیدم كه از دیوارهای دارالاماره خون جاری است. [2] .

شیخ مفید گوید: «ابن زیاد در قصر به بارعام نشست و فرمان داد كه سر مطهر امام (ع) را به نزدش آوردند. پس در حالی كه تبسمی بر لب داشت به آن نگاه می كرد و با چوبدستی بر دندانهایش می زد! [3] زید بن ارقم - مردی كهن سال - از اصحاب رسول خدا (ص) در كنار او بود. چون دید كه با چوبدستی بر لبهایش می زند گفت: چوبدستی را از روی آن لبها بردار. به خدای بی همتا سوگند، من فراوان دیده ام كه رسول خدا (ص) آنها را می بوسید.

آنگاه گریه و شیون كرد. ابن زیاد گفت: خداوند چشمانت را بگریاند! آیا برای پیروزی خداوند گریه می كنی؟ به خدا سوگند كه اگر پیر و خرفت نبودی، تو را گردن می زدم.

آنگاه زید بن ارقم از حضورش برخاست و به خانه ی خویش رفت. [4] .


سبط ابن جوزی به نقل از ابن ابی الدنیا می نویسد: زید برخاست و گفت: ای مردم پس از این شما بردگانید. فرزند فاطمه را كشتید و پسر مرجانه را امارت بخشیدید. به خدا سوگند، او نیكانتان را می كشد و شما بردگی تبهكاران را خواهید كرد. مرگ بر كسی كه به ننگ و ذلت تن در می دهد!

آنگاه گفت: ای ابن زیاد با تو سخنی از این درشت تر خواهم گفت: رسول خدا (ص) را دیدم كه حسن را بر زانوی راست و حسین را بر زانوی چپ نشانده بود. آنگاه دست روی سر آنها گذاشت و فرمود: بار پروردگارا این دو و شایسته ی از مؤمنان - علی (ع) - را به تو می سپارم. ای ابن زیاد، با امانت رسول خدا (ص) چگونه رفتار كردی؟ [5] .

ابن عساكر به نقل از انس بن مالك صحابی می نویسد: چون سرحسین (ع) را - نزد عبیدالله - آوردند، با چوبدستی می زد و می گفت: او دندانهای زیبایی دارد. گفتم: به خدا سوگند، تو را رسوا خواهم كرد. من دیدم كه رسول خدا (ص) آنجایی را كه تو چوبت را نهاده ای می بوسد. [6] .


[1] رياض الاحزان، ص 55؛ و آيه ازسوره ي ابراهيم است (42).

[2] تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين (ع)، تحقيق محمودي، ص 361، شماره 299. در الصواعق المحرمة، ص 194 آمده است: «چون سر حسين (ع) را به سراي ابن زياد آوردند، از ديوارهايش خون جاري شد». در ذخائر العقبي، ص 10 اين مطلب از مروان (ابولبابه ي دراق، غلام عايشه، همسر پيامبر (ص) و به قولي غلام هند دختر مهلب) از دربان ابن زياد نقل شده است.

[3] نقل مي شود كه آن ملعون سر را به روي دست گرفت و به آن نگاه مي كرد. ناگهان دستش لرزيد و سر را روي ران گذاشت. قطره اي از خون گلوي مبارك حضرت بر لباس او چكيد و آن را سوراخ كرد. تا به ران او رسيد به يك زخم بدخيم تبديل شد. هرچه معالجه كرد سود نبخشيد و بوي گند عفونت زخم آنقدر زياد شد كه او مجبور بود هميشه مشك به همراه داشته باشد، تا آنكه هلاكت يافت»! (ر. ك. معالي السبطين، ج 2، ص 65).

[4] الارشاد، ج 2، ص 114؛ و ر. ك. تاريخ الطبري، ج 3، ص 326. در اين كتاب آمده است: ابوحنيف گفت: سليمان بن ابي راشد به نقل از حميد بن مسلم گفت: «عمر سعد مرا فراخواند و نزد خانواده اش فرستاد تا پيروزي خدا و سلامتي او را به آنان مژده دهم.من رفتم و خبر را به آنها رساندم. آنگاه بر ابن زياد وارد شدم ديدم كه به بارعام نشسته و گروههاي مردم نزد وي مي آيند. من نيز با يكي از اين گروهها وارد شدم و ديدم كه سر حسين (ع) در مقابل او گذاشته است و او با چوبدستي بر دندانهاي آن حضرت مي زند.

چون زيد بن ارقم ديد كه او دست برنمي دارد گفت: آن چوب را از روي دندانها بردار... چون بيرون رفت شنيدم كه مردم مي گويند: به خدا سوگند زيد بن ارقم سخني گفت كه اگر ابن زياد بشنود او را مي كشد! گفتم: مگر چه گفت؟ گفتند: هنگام عبور از كنار ما گفت: برده اي بر ديگر بردگان حكومت مي كند و آنان را چون كالاي خويش مي داند. اي گروه عرب! از امروز به بعد شما برده ايد. فرزند فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد؛ و او نيكانتان را مي كشد و شرورهايتان را به بردگي مي گيرد! آيا تن به ذلت داده ايد؟ خاك بر سر آنان كه تن به ذلت مي دهند». نيز ر. ك. البدايه و النهايه، ج 8، ص 192، مآثر الانافه في معالم الخلافه، ج 1، ص 119؛ عبرات المصطفين، ج 2، ص 200؛ الخطط المقريزيه، ج 2، ص 289.

[5] تذكرة الخواص، ص 231؛ و ر. ك. اسد الغابه، ج 2، ص 21؛ تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين (ع)، ص 383 - 381، شماره 322 و 323؛ مقتل الحسين (ع)، خوارزمي، ج 2، ص 39؛ المعجم الكبير، طبراني، ج 5، ص 234؛ مجمع الزوائد، ج 9، ص 194؛ امالي شيخ طوسي، ص 252؛ مجلس نهم، شماره 41/449 و 42/450.

[6] تاريخ ابن عساكر، ترجمة الامام الحسين (ع)، تحقيق محمودي، ص 380 - 378، شماره ي 319 و 320؛ و ر. ك. شماره 321. براي شناخت طريقهاي ديگر نقل اين روايت به حواشي صفحات ياد شده مراجعه كنيد.